.........فقط اسمش رنجه به مطلق کلمه رنج......کلی زجر کشیدم .....دو شبانه روز که نخوابیدم....و اصلن هیچ حسی ندارم....هیمن الان از آخرین جلسه ی کوفتی امتحان پا شدم....گند زدم....دیگه رمقی نداشتم واسه اینکه کله ام رو به کار بندازم.....گند زدم....۸ واحد در یک روز واقعا چیز نیس؟؟؟؟
برچسبها: امتحان
یعنی که گندم بزنن اون قدر تلاش الکی کردم سر جلسه مخم اکبند شد و دستام بی جون...الکی....تلاش محض...تلاش پوچ.....چه قدر بی خود تو این مدت خودمو ......
برچسبها: امتحان
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۷/۱۱/۰۵ساعت 13:54  توسط نجمه خادم
|