کلمه به کلمه

به خودم گفتم تو حاملگی کن درد با من.........

پسرک به دست‌ و پاهایم می‌پیچد. توی آشپزخانه ایستاده‌ام و سعی می‌کنم همزمان ظرف بشویم، آواز بخوانم و حرف بزنم و پیاز رنده کنم و برنج آبکش کنم. نیل دست به دیوار با صدای آوازش «هو هو هو هو هو هوم هوم هوم» می‌آید تو. دست‌های پر از خرده‌کیکی‌اش را می‌مالد به یخچال. بعد شروع می‌کند یکی یکی کابینت ‌ها را کاویدن. کشوها را بیرون کشیدن. سعی کردن برای کشیدن بشقاب و‌کاسه از انتهای کابینت‌ها به بیرون. جیغ زدن برای اینکه موفق نشده. پاورچین پاورچین می‌آید سمت من و با دستهای خیلی کوچکش چنگ می‌زند به دامنم. بعد می‌گوید اوم اوم یعنی نگاه کن. بغلم کن. بهش می‌گویم صبر کن آخرش است. دیگه تمومه. فکر می‌کنم به پایان. به آخر خستگی و نفس کشیدن از نو.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۴۰۱/۰۷/۲۲ساعت 16:35  توسط نجمه خادم  |