کلمه به کلمه

به خودم گفتم تو حاملگی کن درد با من.........

مامانم وسط مراسم عزاداری بند کرده بود به مغنعه ی من...مث اینکه چین و چروکش خیلی خورده بود تو ذوقش و هی می گفت:طفلک دخترم حتی وقت نمی کنه مغنعه اش رو اتو بزنه....و همچی چیزایی....

باید مراقب خودم باشم....مث مادری که نگران تای روسری دخترش یا بوی کفش پسرشه.....باید مراقب خودم باشم....


برچسب‌ها: سوگ
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۷/۱۰/۲۲ساعت 20:43  توسط نجمه خادم  |