کلمه به کلمه

به خودم گفتم تو حاملگی کن درد با من.........

فروردینی دیگر!:وبلاگ نویسی استمناء است. آنجا در میدان مبارزه خبری از مبارزه نیست. میل در جایی که باید رها نمی شود. زبان در خارج از این چارچوب یا به شر و ورگویی(کس شعر گویی) یاالتماس و تملق( خایه مالی) برای نان فروکاهیده می شود. حرف دقیقا و عامدا در جایی بر زبان رانده می شود که گوش وجود ندارد. اینجا زیر لحاف است. استمناء، ارضاء غریزه در جایی است که ابژه وجود ندارد. باید خانه، خالی باشد و اگر نباشد، حمام یا جایی از این دست برای انجام عمل استخدام می شود. استمناء، شکل وبلاگ نویسانه ی سکس است همینطور که وبلاگ نویسی استمناء ِ نوشتاری است. نویسنده آنقدر به فلاکت افتاده است که میدان را رها کرده است و در جایی پرت و دورافتاده برای میدان، نظریه و مانیفست صادر می کند. اینجا، پشت ِ کوه است و ما همگی به استمناء دسته جمعی مشغولیم.ارضاء ی کاریکاتور گونه ی میل در وبلاگ نویسی کاملا مشهود است. دقیقا این با هم نبودن، این ترسویی و بزدلی و هزار جور این های دیگر بوده است که وبلاگ نویسمان کرده است. ما به طرز فجیعی به دروغ گویی مشغولیم.....

قربانی شماره ۱۴:توکای مقدس عزیز یه بازی راه انداخته ان... که از قضا منم یه جورایی قاطی این بازی هستم...قرار نقل این دوستای عزیزی که لینکشون کردیم و به نوعی انتخابی ما هستن یه چیزایی بنویسیم...چیز جالب و قشنگیه...ولی خوب نه واسه من پاهام گیر ه به تقدیر الهی و این انتخاباتم هم از این تقدیر پیروی کردن...

توكاي مقدس : ماه بالا نشین!
فريدا :یه موج با عطر هوگو....
دل پیچه های آرزو! :دختری که می چکاند خود را در تجربه های جاذبه ی زمین...!!!( عجب شعری گفتم!)
من مي نويسم! :یک زن که انکار شده است....
فصل مشترک.......یک مرد!!!!!!!!
خاتون نامه*:

ای جان و ای جانان ِ من        دارم هوای ِ عاشقی

 

ای وصل و ای هجران ِ من     دارم هوای ِ عاشقی 

 

گرگ بيابون :آقایون مهندس و فیلسوف ازنوع شیرازی اش...
فروردینی دیگر! : .....................

برگ و درنگ :یک دختر پژوهش گر دیگر از نوع شیرازی اش....
راز شمع :هنرمند...خوش نویس...عاشق هاینریش بل....
چوزموري: بدون شرح!.....و با کلی شرح........!
غربت فلسفه :فلسفه می خونه...معتقد خانوم ها نباس سیگار بکشن ..و نکته ی اصلی اینه که از من متنفره....
وستا :فکر می کنه...می بینه...می سنجه...راه حل ارایه می ده...عشق می ورزه...مادر می شه...دوست می شه...خاله می شه...زن می شه...می خوابه...و .....همه اش تو چن سطر...
پشه در سرزمين عجايب :یه بچه فنی...(مهم اینه که بالاخره رشته اش فنی بوده)
ويارهاي پسري آبستن  :تزهای حکیم آبستینوس راجدی بگیرید....

زن قد بلند :بلده چی کار کنه...
کوچه پشتي :خیلی خطرناک نیس...خیلی ذهنت رو نمی جوه...ولی فیلتر شده...و به سختی می شه دیدتش..یا حتی باهاش احوال پرسی کرد...
داداهوتی :همیشه فک می کنم من کار درست ترم یا داداهوتی؟
مچاله کن و آتش بزن ! :یک سرگشته ی مفهموم از نوع صنعتی شریفی اش...
تراژدی زیستن :کراوات می زند.سرو  صدا راه می اندازد...و دلتنگ می شود.
ساسوشا :نرم و نازک...
شراب تلخ می خواهم :یک زن...خانوم وکیل که عاشق آقای نویسنده شده و به روی خودش نمی آورد...
فلسفه یعنی رنج! :عقاید نو کانتی نامجو رو که شنیدید؟
تذكره ي شيخ ابوحليم حلماژي.............. :یه درخت.یه دلستر.یه نخ وینستون....من در میان توام ...
نغمه( قلم های کاغذی) :گاهی وقتا که دوس دارم یکی موهامو ناز کنه ...می رم سر وقتش...
کارگاه رنگ و خیال فرشته:فرشته ای که رویا دیدن را دوست دارد...و هی می بیند که یک جای کار خراب است...

ای واااااای...جبر رو می بینین؟ نمی خواستم تو این بازی شرکت کنم...ولی این کار رو کردم....آخه چرا این جوریه؟؟؟...........

همه ی دوستانی که اسمشون تو لیست بالا رفت...تو این بازی شریک ان...یعنی دعوتن...

 
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۸۷/۰۳/۰۷ساعت 16:17  توسط نجمه خادم  |